یکی از اشکالات همیشگی تهیه برنامه به وسیله چند دوربین این است که آرایش ترکیب بندی که از دیدگاه یک دوربین عالی به نظر میآید ممکن است از دید دوربین دیگر فاقد جذابیت لازم باشد. در این موارد اشکالات و ضعفهای متعددی پدید میآید. تصویر جدید احتمالاً فاقد همبستگی، وحدت و توازن لازم میشود . از طرف دیگر ممکن است تصویر جدید دارای ترکیب بندی اما بی هدف باشد؛ و شاید نقاط تاکید اشتباهی را ارائه دهد. اگر چه این مشکلات در برنامه های ساده کم است اما هنگام ضبط برنامه های پیچیده تر بسیار مزاحم خواهد بود، راه حلهای مختلفی برای اینگونه شرایط وجود دارد:
1ـ میتوانید نماهایی که از نظر ترکیب بندی دارای اهمیت هستند، اصل قرار داده و از ضعف سایر نماها چشم پوشی کنید.
2ـ در تصویر برداری نا پیوسته میتوانید موقعیت بازیگران ، آرایش صحنه و نورپردازی را برای هر موضوع جدید دوربین تنظیم کنید. چنین روشی اگر چه وقت گیر است و موجب بروز خطاهایی در تداوم برنامه میشود اما نتایج بهتری به بار میآورد.
3ـ موضوعها را طوری قرار دهید که با تمامی زوایای مورد نیاز مطابقت داشته باشند، مثل یک مصاحبه.
4ـ میتوان بازیگران را در لحظة انتقال تصویر به دوربین جدید، تغییر مکان داد؛ بطور مثال مجریی که کارش با یک دوربین تمام شده است میتواند بطرف دوربین دیگر بچرخد و سپس عمل برش به دوربین جدید صورت گیرد.
5ـ میتوانید ترکیب بندی نمای اول را قبل از انتقال تصویری تغییر دهید تا با ترکیب بندی نمای جدید سازگار باشد.
بسیاری از افراد رنگ را همانطور که هست میپذیرند. بطور مثال براحتی میپذیریم که فلان سطح دارای ته رنگ خاصی از سبز است. اما در واقع آنچه ما بعنوان سبز تعبیر میکنیم میتواندبه میزان قابل ملاحظه ای تغییر کند. عوامل بسیاری در این تغییرات نقش دارند؛ رنگ نوری که بر آن سطح میتابد، زاویة آن ، رنگهای مجاور و بسیاری عوامل دیگر.
بطور کلی رنگ یک سطح هموار، خالص تر یا اشباع شده تر از رنگ یک سطح ناهموار دارای همان رنگ بنظر میآید؛ روشنایی چنین سطحی نیز به طرز مشخص تری با جهت نور تغییر میکند. بنظر میآید که رنگ یک سطح بر حسب کیفیت نوری که به آن میتابد تغییر میکند. مثلاً رنگ چنین سطحی در مقابل نور شدید، روشنتر و اشباع شده تر از نور پخش و پراکنده است. ممکن است یک سطح رنگی، نور را بطرف موضوعهای مجاور منعکس کند و در نتیجه صورت کسی که لباس زردی پوشیده است بر اثر نور باز تابیده از این لباس ، زرد بنظر آید.
چشم انسان براحتی نمیتواند همة جزئیات رنگ را تشخیص دهد. زمانی که صحنه دارای نواحی کوچک رنگی باشد (مثلاً الگوهای کوچک یا موضوعهای در فواصل مختلف)، کیفیت رنگ خود را بیشتر از دست میدهد. بطوری که رنگ واقعی بعضی از آنها به سختی قابل تشخیص خواهد بود. بطور مثال چنان که نواحی رنگی، کوچک خود را بیشتر از دست میدهد. بطوری که رنگ واقعی بعضی از آنها به سختی قابل تشخیص خواهد بود. بطور مثال چنان که نواحی رنگی ، کوچک باشند. رنگ زرد، از خاکستری روشن متمایز نمیشود و ابی با خاکستری تیره اشتباه میشود. به همین صورت نواحی سبز روشن، سبز تیره و آبی به یکدیگر شباهت پیدا میکنند. سرانجام وقتی اندازة این اجزاء کاهش یابد، حتی رنگهای قرمز تیره و سبز تیره نیز از هم قابل تمیز نخواهند بود و فقط میتوان تفاوتهایی در میزان روشنایی آنها قائل شد.(مطالب ازسینمای جوانان ایران)کپی باذکر منبع
بطور کلی هدف شما باید خلق ترکیب بندی متعادل یا متوازن باشد. منظور از ترکیب بندی متعادل ایجاد تعادل قرینه در تصویر نیست زیرا این نوع تعادل جالب نبوده و حالت تصویر را سریعاً یکنواخت میکند. آنچه مورد نظر است تصویری است که دارای توازن باشد. تعادل تصویر از عوامل زیر ناشی میشود:
2ـ رنگهای موضوع
3ـ موقعیت موضوع در قاب تصویر
4ـ روابط متقابل موضوعها در یک نما
بعضی اوقات ناپایداری پویا یا تنشی که در تصاویر فاقد تعادل وجود دارد به تصویر طراوت و تازگی میبخشد، اما باید چنین روشهایی را به ندرت بکار گرفت. تعادل در تصویر عامل ثابت در ترکیب بندی آن نیست، میتوانید برای جلب توجه به موضوعهای دیگر یا تغییر مضمون تصویر یا حرکت بازیگر و تغییر قاب بندی تعادل را مجدداً برقرار کنید.
تعادل تصویری تا حدود زیادی یک انتخاب غریزی است، اما اصولی را میتوان بعنوان راهنما در نظر داشت:
1ـ مرکز یک قاب، موقعیتی مناسب است و قرارداد موضوع در آنجا اشکالی ندارد اما سریعاً خسته کننده میشود.
2ـ با تغییر موقعیت موضوع از مرکز قاب، نما تدریجاً از حالت تعادل خارج میشود. چنین حالتی در مورد اشیاء بزرگتر یا تیره تر، خصوصاً اگر بالای قاب تصویر قرار گیرند، شدیدتر ظاهر میشود.
3ـ اگر موضوع یا تودة رنگی در یک طرف قاب قرار گرفته است، معمولاً وجود عامل جبران کننده این فقدان تعادل در باقیماندة نما لازم خواهد بود. عامل جبران کننده میتواند تودة برابری در طرف مقابل باشد (تعادل متقاون) یا تعدادی نواحی کوچکتر که مجموعاً حالت موازنه را با قسمت اصلی برقرار کنند.
4ـ رنگ، وزن بصری را تحت تأثیر قرار میدهد؛ موضوعهای دارای رنگمایة تیره، سنگین تر و کوچکتر از موضوعای دارای رنگمایة روشن به نظر میآیند.
5ـ اگر ناحیه ای کوچک با رنگمایة تیره کمی خارج از مرکز قاب باشد، میتواند با ناحیة بزرگتر با رنگمایة روشن که از مرکز دورتر است متعادل گردد.
6ـ رنگمایه های تیره تر که در بخش فوقانی قاب واقع شده اند، فشار زیادی از بالا به پایین قاب وارد میکنند؛ جلوهای که حزن آور و خفه است. اگر این ناحیه، رنگمایة تیره، در پایین قاب تصویر قرار گیرد موجب ثبات و استحکام تصویر میشود.
7ـ تعادل ، بیشتر تحت تأثیر عناصر عمودی تصویر است تا افقی؛ با این وجود جلوة کلی عناصر افقی تعادل نهایی را تعیین میکند.
8ـ وزن بصری موضوعهای دارای شکل منظم بیشتر از شکلهای نامنظم است.
9ـ رنگهای گرم مثل قرمز و نارنجی سنگینتر و جلوتر از رنگهای سرد مثل آبی و سبز ظاهر شده و رنگهای روشن اشباع شده نیز به ظاهر سنگینتر از رنگهای اشباع نشده یا تیره هستند.
برای مؤثر بودن تصاویر بایستی همبستگی عوامل بصری را حفظ نمود و از بی نظمی و پراکندگی آنها در قاب تصویر اجتناب کرد. از طرف دیگر، بین تصاویر متوالی یک صحنه باید وحدت سبک، مفهوم، مرکز توجه و حالت وجود داشته باشد. زمانی که عمق میدان اجازه میدهد، میتوانید تصاویر را در عمق، ترکیب بندی کنید و با این عمل سطوح متعدد رویداد را در پیش زمینه و پس زمینه وحدت ببخشید.
هر تصویری ممکن است متعادل باشد اما وحدت نداشته باشد و یا دارای وحدت گروهی باشد اما فاقد تعادل باشد. خطوط یا رنگمایه هایی که قاب تصویر را تقسیم میکنند وحدت تصویر را مختل میکنند.
مطالب ازسینمای جوانان ایران(کپی ازمطالب باذکرمنبع)